کد قالب کانون عبادت امام سجاد(ع) از زبان امام صادق(ع)‏

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 687
بازدید دیروز : 25
بازدید هفته : 718
بازدید ماه : 15001
بازدید کل : 41756
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 26 بهمن 1402

عکس تولد امام سجاد

روزی امام صادق (ع) از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ذكری به میان آورد و او را تعریف كرد و فرمود:

به خدا قسم علی بن ابیطالب لقمه حرامی در دنیا نخورد تا از دنیا رفت. و هیچ وقت دو كار برای او پیش نیامد كه خدا از آنها راضی بود مگر آن كه سخت‏ترین آن دو را انتخاب نمود.

و هیچ گرفتاری برای رسول خدا (ص) پیش نیامد مگر آنكه برای رفع آن، علی بن ابیطالب را خواست زیرا كه به او اعتماد داشت .

و هیچ كس از این امت طاقت عمل رسول خدا (ص) نیاورد مگر علی بن ابیطالب (ع)، و آنگاه كه كاری انجام می‏داد خود را میان بهشت و جهنم می‏دید، ثواب خدا را امید داشت و از عقابش می‏ترسید.

هزار بنده آزاد كرد كه در آزادی آنها رضای خدا را می‏خواست و
همه آنها را با زحمت دست و عرق پیشانی خریده بود.

او به خانواده خویش روغن زیتون، سركه و خرما می‏داد
(و خود نان جو می‏خورد).

لباسش جز از كرباس نبود و اگر آستینش بلند بود، قیچی می‏خواست و
اضافه آن را می‏برید، از فرزندان و خانواده‏اش در لباس و فقه علی بن الحسین از همه به او شبیه‏تر بود.

روزی ابو جعفر (امام باقر (ع))، پسرش وارد محضر او شد، دید از عبادت به حالی رسیده كه كسی به حال او نرسیده است، رنگش از كثرت بیداری زرد شده، چشمانش از كثرت گریه جراحت سفیدی درآورده، پیشانیش از كثرت سجده مجروح گشته، بینیش از كثرت سجده پینه بسته و ساقها و پاهایش از كثرت ایستادن در نماز ورم كرده بود.

ابوجعفر (ع) فرمود: از دیدن حالش خودداری نتوانسته و به گریه افتادم ، دیدم او به فكر فرو رفته است، بعد از كمی به من متوجه شد و فرمود:

پسر عزیزم بعضی از آن جزوه‏ها را كه عبادت جدّت علی بن ابیطالب در آنها نوشته شده بود به من بده آنها را به محضرش آوردم مقدار كمی خواند، بعد به حالت ناراحتی به زمین گذاشت و فرمود:

«من یَقْوی علی عبادة علی (ع)» كی می‏تواند مانند علی بن ابیطالب عبادت و تهجد داشته باشد .ارشاد مفید: ص 239.

 

توشه سفر آخرت

ابن شهاب زهری در شبی سرد و بارانی آن حضرت را در مدینه دید
كه آردی بر دوش می‏كشد، گفت:

یابن رسول الله (ص) این چیست؟ امام فرمود:
سفری دارم، برای آن توشه‏ای آماده كرده‏ ام، می‏خواهم در جای
محفوظی بگذارم كه وقت رفتن با من باشد.

گفت: یابن رسول الله!
بدهید غلام من آن را بردارد ،امام راضی نشد.

گفت: پس بدهید من به جائی كه می‏خواهید ببرم و شما زحمت نكشید.
امام فرمود: نه، می‏خواهم آنچه را كه در سفر به من یاری می‏كند و
وارد شدنم را به آنجا كه وارد می‏شوم نیكو می‏گرداند خودم ببرم

و اضافه كرد: زهری!
تو را به خدا پی كار خودت برو و مرا به حال خودم واگذار.

ابن شهاب گوید: بعد از چندی آن حضرت را دیدم كه به سفر
نرفته است. گفتم: یابن رسول الله! اثری از سفر در شما نمی‏بینم؟!

فرمود: سفرم آن نیست كه تو گمان كردی بلكه نظرم سفر مرگ بود
و برای آن آماده می‏شدم، آماده شدن برای مرگ، دوری از حرام و
احسان در راه خیر است.

«قال بلی یا زُهْری لیس هو كما ظننت ولكنّه الموت و له اَستعِدّ، انّما الاستعداد للموت تَجنُّب اِلحرام و بذلُ الندّی فی الخیر».

 

 

 

سیر الائمه: ج 3 ص 201 و 209 تألیف سید محسن امین عاملی.

 

هشام بن اسماعیل بن هشام كه از طرف عبدالملك بن مروان حاكم مدینه بود با اهل بیت رسول خدا (ص) بد بود و امام سجاد (ع) را بسیار اذیت می‏كرد، چون پس از عبدالملك بن مروان او از حكومت مدینه عزل شد، ولید بن عبدالملك دستور داد او را در یك محل عمومی نگاه داشته و ندا كردند هر كه از وی شكایتی و یا در گردن وی حقی دارد بیاید و دادخواهی كند.

او گفت: از هیچ كس ترسی ندارم جز علی بن الحسین كه به او اذیت كرده‏ام؛ امام صلوات الله علیه بر او گذشت كه او را كنار خانه مروان نگاه داشته بودند، او به امام سلام كرد، حضرت به خواص خویش فرموده بود به وی متعرض نشوند آنگاه امام نه تنها متعرض او نشد، بلكه به وی پیغام فرستاد، اگر به مال احتیاج داری بگو ما قدرت دادن آن را داریم و از من و كسان من خاطر جمع باش.

 

هشام بعد از دانستن این مطلب فریاد كشید: «الله اعلم حیث یجعل رسالته» ابن سعد در طبقات از عبدالله پسر امام (ع) نقل كرده چون هشام بن اسماعیل معزول شد،... پدرم ما را جمع كرد و فرمود: این مرد عزل شده و دستور داده‏اند كه او را بر سر راه نگاه دارند تا هر كه شكایت دارد از وی دادخواهی بكند كسی از شما متعرض او نشود.

گفتم: پدرجان! چرا نكنیم به خدا خاطره‏های تلخی از او داریم،
چنین روزی را آرزو می‏كردیم؟! فرمود: پسر عزیزم!
او را به خدا واگذاریم. عبدالله گوید: به خدا قسم كسی از آل حسین (ع) متعرض او نشد تا كارش به پایان رسید‌

 

ناگفته نماند: عادت اهل بیت (ع) آن بود كه به افتاده متعرض نمی‏شدند.

سیر الائمه: ج 3 ص 199 تألیف سید محسن امین عاملی.

 

عظمت خداوند در نظر امام سجاد(ع)

 

ابوبصیر گوید: امام باقر (ع) فرمود: پدرم زنی داشت كه از خوارج بود ... یكی از غلامان آن حضرت به وی گفت: یابن رسول الله (ص)! در خانه شما زنی است كه از جدت علی بن ابیطالب بیزاری می‏كند؟
پدرم او را طلاق داد.

 

او پیش امیر مدینه رفت و شكایت كرد كه علی بن الحسین مهریه مرا نمی‏دهد امیر مدینه به پدرم گفت: یا علی بن الحسین! یا باید سوگند بخورید كه صداق او را داده‏اید و یا باید مهریه‏اش را بدهید.

 

امام فرمود: پسرم! برخیز و برای این زن چهار صد دینار بیاور، گفتم: پدرجان فدایت شوم مگر شما به حق نیستید؟!! فرمود: بلی ولی من خدا را بزرگتر از آن می‏دانم كه برای پول به او قسم بخورم: «فقلت له یا ابة جُعلت فداك اَلستَ مُحّقاً؟

 

فقال لی: بلی یا بنی ولكنّی اَجللتُ الله ان احلف به یمین صبر»
آری این مطالب تا اعماق روح انسان اثر می‏كند.

فروع كافی: ج 7 ص 435 كتاب الایمان.

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: مناسبتی